درمان مراجع محوري
راجرز بنيانگذار درمان مراجع محوري از پيشگامان نهضت روانشناختي انساني بشمار ميآيد. راجرز معتقد است كه انسانها، قابل اعتماد، قادر به خودشناسي بوده و ميتوانند تغييرات سازندهاي در زندگي خود ايجاد كنند و بنابراين در زندگي ميتوانند مسائل را كنترل و هدايت كرده و به شكلي كارآمد فعاليت كنند. در صورتي كه درمانگران بتوانند همدلي، صداقت، رابطه حسنه و پذيرش بيقيد و شرط را در رابطه درماني ارائه دهند. به احتمال زياد تغييرات مهمي در درمانجويان ايجاد خواهد شد. راجرز انسان را موجودي خلاق، توانا و كارآمد ميداند و بيان ميكند كه مهمترين ويژگي انسان آگاهي از ذات خود است. ديدگاه راجرز نوعي پديدارشناسي است. به نظر وي ادراكات هر فرد از اشياء و پديدههاي جهان، دنياي دروني يا زمينه پديداري او را به وجود ميآورد برداشت آدمي از جهان، پديدهاي منحصر به فرد بوده و با واقعيت منطبق نيست، بلكه ادارك وي از آن است. به عبارت ديگر هر كس اشياء، پديدهها و واقعيات را براساس ديدگاه خود، درك ميكند و براساس همين ادراكات رفتار ميكند. درمانگران پيرو مكتب فرد مدار بيشتر روي جنبه سازنده ماهيت انسان و بر استعدادهايي كه فرد به جلسه درمان وارد ميكند، تمركز ميكنند. تاكيد اصلي درمان بر سر اين موضوع است كه درمانجويان چگونه در دنياي خود با ديگران رفتار ميكنند، چگونه مسيرهاي سازنده، ايجاد كرده و چگونه ميتوانند به طور سازنده با موانع روبهرو شوند چهار مفهوم اصلي در نظريه راجرز وجود دارد(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388):
1) گرايش انسان در به فعليت در آوردن استعدادهاي خود
انسانها به طور ذاتي تمايل دارند، خويشتن خود را از قوه به فعل درآورند. يادگيري و تفسير رفتار، امري است دروني كه تا زماني كه خود فرد نخواهد، تغييري نيز ايجاد نخواهد شد. شرايط بيروني به عنوان عوامل برانگيزاننده به شمار ميايند و جنبه كمكي دارند، نه تعيين كننده.
2) تجربه كردن احساسات
در اين رويكرد اعتقاد بر اين است كه انسان بايد احساسات و هيجانات خود را به شكلي مناسب آشكار سازند. بنابراين بايد ابراز احساس به آن شكلي كه واقعا وجود دارد بايد رخ دهد تا رويكرد درماني با موفقيت پيش رود. مراجع هميشه با اين احساسات زندگي ميكند و وقتي كه شيوه درست ابراز احساسات را نداند، در روابط خود دچار مشكل ميشود.
3) تجربه كردن خويشتن
تجربه خويشتن در اين رويكرد به معناي اين است كه هر انساني خودش را همان گونه كه هست شامل تمام رفتارها، عادات، احساسات، هيجانات، تواناييها و ضعفها تجربه كند. به عبارتي هر كسي خودش بايد زندگي را تجربه كند.
4) درك همدلانه:
براي ايجاد يك ارتباط ياريبخش، لازم است او را به گونهاي كه هست درك كنيم دارو را با تمام ضعفها و تواناييهايش چون يك انسان بپذيريم. در يك ارتباط ياريبخش بايد عناصر چهارگانه زير وجود داشته باشد:
– مشاور يا درمانگر بتواند احساسات مراجع را به خوبي درك كند.
– مشاور يا درمانگر هرگز به آنچه كه منظور مراجع است، ترديد نداشته باشد.
– مشاور يا درمانگر با خلق و خوي مراجع به نحو درستي همسويي داشته باشد.
– لحن صدا و انتخاب كلماتي كه مشاور به كار ميبرد، با احساسات مراجع همنوايي داشته باشد.
منظور راجرز از درك همدلانه يعني ديدن جهان بيرون از ديد مراجع، گويي كه از ديد وي دنيا را درك ميكنيم. در چنين حالتي است كه مراجع تمايل دارد تا وارد جريان مشاوره شود.
به عقيد كارل راجرز، رشد شخصيت سالم و تحقق خود مستلزم دريافت توجه مثبت بدون قيد و شرط از همان اوايل كودكي است، يعني ابراز عشق و علاقه و محبت به كودك. از ديد راجرز انسان سالم كسي است كه داراي شهامت، بررسي و آزمودن خودش را داشته باشد، يعني بتواند به عمق عواطف و تجربههاي بشري رسيده و آنها را درك و بررسي كند(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388).
هدف درماني رويكرد فرد مدار اين است كه در مراجع احساس استقلال و انسجام را افزايش دهد. در اين رويكرد بيشتر بر خود فرد تمركز ميگردد. راجرز بيان ميكند كه هدف درمان فقط حل مشكلات نيست، بلكه هدف اين است كه به رشد و تكامل مراجعين كمك شود تا بتوانند با مشكلات فعلي و يا آتي، مقابله كنند.
راجرز معتقد بود كه رابطه درماني اثربخش كه به رشد و تكامل انسان كمك كند رابطهاي عقلاني نيست، بلكه رابطهاي است كه توسط انساني كه از لحاظ روانشناختي بالغ شده باشد، ايجاد ميشود تا بتواند از خلال آن رشد و تكامل نوع بشر را تحميل كند. بر اين اساس راجرز معتقد بود كه يك رابطه درماني مطلوب در گرو درمانگري است كه ويژگيهاي زير را داشته باشد:
1- از احساسات و عواطف خود كاملا آگاه بوده و در رابطه درماني اصالت داشته باشد يعني آنگونه كه هست وارد درمان شود با همان احساسات.
2- درمانگر مراجع را چون يك انسان و بدون قيد و شرط بپذيرد.
3- درمانگر قادر باشد تا از ديدگاه مراجع، افكار، احساسات، و رفتار او را درك كند.
4- پذيرش توام با درك باعث ميشود كه مراجع احساس آزادي كند و بدين شكل به تجربه خود، احساسات، هيجانات و دنياي پيرامونش بپردازد.
مشاوره راجرزي براصل «اگز- …. سپس….» تكيه دارد. بدين معنا كه اگر شرايط خاصي ايجاد شود آنگه در شخصيت و رفتار و ديدگاه پديدارشناسي مراجع تغيير وي خواهد داد. راجرز معتقد بود كه اگر 6 شرط زير در جريان درمان ايجاد شوند ميتوان انتظار داشت تغيير روي دهد(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388).
1. تماس روانشناختي: برقراري رابطهاي حسنه كه طرفين بتوانند روي هم تاثير بگذارند و دو نفر در يك تماس رواني قرار گيرند.
2. ناهمخواني: مراجع بايد از لحاظ رواني آسيبپذير شده باشد يعني دچار ناسازگاري رفتاري شده باشد مثلا دچار ترس، اضطراب يا … باشد. اينمشكل به صورت تلويحي نشاندهنده نوعي ناهمخواني بين خود پنداره مراجع و تجربه كنوني يا پديدارشناسي كنوني وي است.
3. همخواني و خلوص: درمانگر در جريان رابطه درماني بايد خلوص داشته باشد، بدين معنا كه بايد با خود واقعياش در جريان درمان حاضر شود، از هرگونه ظاهرسازي در بيان احساسات و نگرشهاي خود جلوگيري كند. البته نه به اين معنا كه احساساتش را كاملا فاش كند.
4. توجه مثبت يا پذيرش بدون قيد و شرط: درمانگر بايد مراجع را بدون قيد و شرط و همانطور كه هست بپذيرد. درمانگر بايد احساسات ناخوشايند آزاردهنده، عجيب و نامعمول را همچون احساسات خوب وي بپذيرد. پذيرش به معناي موافق بودن با مراجع نيست بلكه به اين معنا است كه وي را به عنوان يك شخص مجزا بپذيريم.
5. همدلي: يعني ورود به دنياي طرف مقابل بدون تاثيرپذيري از نقطه نظرات و ارزشهاي خود. از ديد راجرز همدلي فرآيندي است كه در آن درمانگر در زندگي فردي ديگر زندگي ميكند و در جريانات زندگي ديگري حركت ميكند تا بتواند به درك عميقتري از او برسد.
6. درك همدلي و پذيرش: اينكه درمانگر مراجع را به صورت غيرشروط و همدلانه بپذيرد كافي نيست. مراجع نيز بايد قبول كند كه درمانگرش او را درك ميكند و ميپذيرد.
راجرز معتقد بود كه هيچ شرط ديگري لازم نيست. وي باور داشت كه اگر اين شرايط براي مدتي تداوم داشته باشند. تغيير شخصيت و رفتار به شكلي سازنده رخ خواهد داد. اين شرايط مطابق با نوع درمانجو تغيير پيدا نميكند و براي تمام رويكردها به درمان لازم و كافي هستند. راجرز معتقد بود كه نيازي نيست درمانگر دانش تخصصي داشته باشد و حتي نيازي به تشخيص دقيق روانشناختي هم نيست و حتي ممكن است در جريان درمان موثر، اختلال ايجاد كند.
هدف نهايي درمان اين است كه شخص به تعالي نفس و خود رهبري برسد تا فرد كاملي شده، يعني در قبول يا رد هر تجربهاي، احساس آزادي كند و از انعطافپذيري برخوردار باشد و در نهايت به خلاقيت در زندگي رسيده و در روابط اجتماعي انساني واقعي و قابل قبول باشد.
در اين رويكرد، نگرشها و فلسفه مشاور در مقايسه با تكنيكها از اهميت بيشتري برخوردار است زيرا تكنيكها برخاسته از نگرشها بوده و آنها را به جريان مياندازد. اصولا درمانگران از خود به عنوان وسيله تغيير استفاده ميكنند. نگرش و اعتقاد درمانگر به توانمنديهاي درمانجو، فضاي لازم را براي درمان ايجاد ميكند. درمانگران در اين رويكرد به گردآوري تاريخچه نميپردازند. سوالات جهتدار نميپرسند، رفتار مراجع را تعبير و تفسير نميكنند، به ارزيابي و ارزشگذاري اقدام نميكنند و محدوديت ايجاد نميكنند، درمانگران به عنوان راهنما در كنار مراجع عمل ميكنند تا مراجع خود راه خود را يافته و به تعالي رسيده و به تغيير رفتار برسد. البته در اين رويكرد معتقدند كه د نفر داخل رابطه درمان هستند و در جريان درمان هر دو نفر به محدوديتهاي خود پي برده و اقدام به رشد و تعالي كرده و سعي ميكنند بهتر شوند بنابراين در جريان درمان درمانگر نيز اقدام به تغيير و رشد ميكند(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388).