رفتارگرايي
رويكرد رفتاري از دهه 1950 و اوايل دهه 1960 آغاز شد. سابقه آن به فعاليتهاي پاولف در قرن 19 باز ميگردد. رويكرد در رفتارگرايي با فعاليتهاي واتسون و اسكينر توسعه پيدا كرد. اين جنبش با استفاده از اصول شرطيسازي كلاسيك و كنشگر، رويكردي به درمان و درك رفتار ايجاد كرده است كه بسيار هم مقبول واقع شده است(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388، کورسینی، 2009).
اين رويكرد، رفتار آشكار و قابل ملاحظه را تنها چيزي ميداند كه قابل بررسي است، بنابراين آن را موضوع روانشناسي قرار داده است. اسكينر قبول داشت كه احساسات و رفتار وجود دارند، اما معتقد بود كه موجب رفتار و اعمال ما نميشوند. او روابط علت و معلولي، شرايط محيطي و قابل مشاهده را مرتبط با رفتار ميدانست. اسكينر معتقد بود كه به حالتهاي دروني ذهن و انگيزه توجه زيادي شده است ولي نميتوان آنها را مستقيما مورد مشاهده قرار داد اين در حالي است كه شرايط محيطي را ميتوان مشاهده و تغيير داد. رويكرد رفتارگرايي اعتقاد دارد كه اكثر رفتارهاي انسان ياد گرفته شدهاند، انسانها اصولا نه خوب هستند نه بد، بلكه زندگي را با صفحه سفيدي آغاز ميكنند و تحت تاثير يادگيريها و شرايط محيطي رفتار آنها شكل ميگيرد. در اين رويكرد اعتقاد بر اين است كه انسانها به محركهاي محيطي پاسخ داده و اين پاسخها رفتار آنها را ايجاد ميكنند. رفتارها و الگوهاي رفتاري از طريق تعامل با محيط ياد گرفته ميشوند. الگوي اصلي كه رفتارگرايي از طريق آن شكلگيري رفتار را توجيه ميكند الگوي يادگيري محرك- پاسخ (S- R) است كه بعدها به الگوي محرك- ارگانيزم- پاسخ (S-O- R) تغيير كرد. در الگوي اول شخصيت و رفتار فرد را ناشي از نوع پاسخهايي ميدانند كه فرد در قابل محركهاي مختلف محيطي از خود بروز ميدهد. در الگوي دوم نوع تعبير و تفسير و برداشت فرد از محركها عامل مهمي در تعيين نوع پاسخها و بنابراين چگونگي رفتار و شخصيت وي به شمار ميآيد. بنابراين شخصيت و رفتار افراد تابع محيطي قرار ميگيرد كه در آن رشد مييابد. رفتارگرايان مفهوم اراده آزاد را انكار ميكنند و اعتقاد ندارند كه فرد ميتواند به شيوهاي رفتار كند كه به حوادث پيشين وابسته نباشد. رفتار از اعمال ارادي ناشي نميشود، بلكه مانند هر پديده ديگري كه قابل مشاهده است به شكل قانونمند تعيين شدهاند قابل بررسي علمي است. رفتارگرايان اضطراب و اختلالات رواننژادي را رفتاري آموخته شده ميدانند كه براساس شرطيسازي ايجاد ميشود(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388، کورسینی ، 2009).
آلبرت بندورا در دهه 1960 نظريه يادگيري اجتماعي را به وجود آورد كه در آن شرطي سازي كلاسيك و كنشگر را با يادگيري مشاهدهاي تركيب ميكرد. او شناخت را كانون توجه رفتارگرايي قرار داد. بعدها در دهه 1970 و 1980 روانشناسي رفتارگرايي توسعه و رشد پيدا كرد و حتي از مفاهيم اوليه نظريه يادگيري فراتر رفت. به نقش هيجانها در تغيير درماني و نقش عوامل زيستي در اختلالات رواني توجه بيشتري شد و باعث ايجاد تحولات عمدهاي نظير پيدايش درمانهاي رفتاري- شناختي و استفاده از فنون رفتاري در پيشگيري درمان اختلالهاي جهاني گرديد.
هدف اصلي در رفتار درماني تغيير رفتار از طريق فراهم ساختن شرايط جديد براي يادگيري است اهداف درمان با كمك مشاور و توسط فرد مراجع انتخاب ميگردد. در رفتار درماني هدف آن است كه رفتارهاي ناسازگار مراجع به رفتارهاي سازگار و مناسب تغيير يابد.
همچنين بايد زمينه لازم براي آموختن رفتارهاي مطلوبي كه فرد آنها را نياموخته است فراهم گردد و آنها را بياموزد. بنابراين جلسه مشاوره به عنوان فرآيندي در نظر گرفته ميشود كه در آن بايد رفتارهاي نامناسب خنثي شده و رفتارهاي مطلوب و سازگارانه جايگزين آنها گردد و به عبارتي رفتار نامطلوب به رفتار مطلوب تغيير كند. در اين رويكرد، درمانگران نقش فعالي دارند و بخش عمدهاي از اين نقش شامل آموزش دادن مهارتهاي عيني از طريق آموزش الگوبرداري و بازخورد عملكرد است. به درمانجويان تكاليف رفتاري خاصي ارائه ميشود تا در فواصل بين جلسات آنها را اجرا كنند(کوری، ترجمه سید محمدی، 1388، کورسینی، 2009).
فرآيند رفتاردرماني شامل مراحل منظمي به شرح زير است:
1- سنجش:
هدف از انجام اين مرحله، تشخيص است. اينكه مراجع در حال حاضر چه ميكند چه مشكلات رفتاري دارد و اطلاعات مربوط به تحصيلات، وضعيت شغلي، خانوادگي و اجتماعي مراجع، مواردي هستند كه در اين مرحله مورد تجزيه و تحليل و بررسي قرار ميگيرند.
2- هدفگذاري:
در اين مرحله با استفاده از اطلاعات به دست آمده از مرحله اول، مراجع به همراه درمانگر اهداف درمان را تعيين ميكند. به عبارت بهتر اهداف رفتاري، يعني رفتارهايي را كه بايد تغيير دهند، مشخص ميكنند.
3- مرحله سوم: اجراي فنون و تكنيكها:
در رويكرد رفتاري براي تغيير رفتار و ايجاد در رفتار مطلوب از فنون متعددي نظير شرطيسازي خاموشي رفتار، حذف رفتار، حساسيتزدايي منظم، غرقهسازي، تقويت مثبت و منفي، شكلدهي به رفتار، الگوبرداري، آموزش آرميدگي و … استفاده ميشود.
4- ارزيابي نهايي:
در اين مرحله رفتار درمانگر هدفهاي رفتاري آموخته شده را مورد مشاهده و ارزيابي قرار ميدهد. هدف از اين مرحله آن است كه ببينيم اهداف رفتاري تا چه حدي برآورد شدهاند، به عبارتي مراجع در تغيير رفتار نامطلوب و ايجاد در رفتارهاي سازگارانه و مطلوب تا چه حدي موفق بوده است.