روان درماني پويشي/ روانكاوي
روانكاوي اصولاً با نام بينانگدار آن فرويد شناخته ميشود، ديدگاههاي فرويد در باب ماهيت انسان و شكلگيري اختلالات رواني و توسعه رويكردهاي درماني هنوز يكي از بهترين نظريههاي روان شناسي محسوب شده و همچنان بر پيشرفتهاي درماني تاثير دارد. تعدادي از مفاهيم اساسي او هنوز بخشي از اساس نظريههاي ديگري است كه ساخته شدهاند يا ساخته ميشوند. سيستم روانكاوي فرويد نظريهاي درباره رشد شخصيت و رويكردي به روان درماني است. او توجه را به عوامل روانپويشي كه رفتار را با انگيزه ميكنند، جلب نموده روي نقشي هشيار و ناهشيار تاكيد كرد و اولين روشهاي درماني را براي شناخت و تغيير ساختار شخصيت اساسي فرد به وجود آورد(باکلی ، 2003، فورلانگ ، 2005، جوانیدیس ، 2006، مک ویلیامز ، 2004، سمپل و همکاران، 2005، سادوک ، سادوک و رویز، 2009).
مفاهيم اساسي نظريه فرويد:
فرويد برداشتي جبرگرايانه از ماهيت انسان دارد. او ارگانيسم انسان را سيستمي پيچيده و داراي انرژي در نظر ميگيرد و معتقد است كه نيروهاي غيرمنطقي، انگيزههاي ناهشيار و غرايز و سائقهاي بيولوژيكي كه در 6 سال اول زندگي از طريق مراحل رواني- جنسي شكل ميگيرند، رفتارها را تعيين ميكنند. فرويد به وجود 2 غريزه مهم زندگي (كه انگيزه انسان براي كسب لذت و خشنودي است) و مرگ (كه ويرانگي و پرخاشگري است) اعتقاد دارد. وي بيان ميدارد كه هدف اين غرايز بقاي فرد و نژاد انسان است ، آنها به سمت رشد و خلاقيت گرايش دارند. به نظر فرويد كنترل غريزه پرخاشگري چالش اساسي نژاد انسان است. از نظر وي اين غرايز هستند كه تعيينكننده چگونگي رفتار ما هستند. از ديدگاه فرويد، شخصيت از 3 سيستم تشكيل ميشود. نهاد ، من و فرامن . نهاد عنصر زيستي، من عنصر روان شناختي و فرامن عنصر اجتماعي است. فرويد معتقد است كه انرژي رواني بين اين 3 بخش به شكل مداوم در حال توزيع و گردش است، اما چون مقدار انرژي محدود است، هميشه يكي از اين سيستمها، كنترل انرژي را در دست دارد و رفتارها را تعيين ميكند.
نهاد سيستم ابتدايي و شناختي است. نهاد منبع اصلي انرژي رواني و جايگاه غرايز است. نهاد بينظم و كور پر توقع و مضر است. نهاد سرشار از هيجان است كه عموماً كنترلي روي آن ندارد و براساس اصل لذت عمل ميكند، هدف اصلي نهاد كاهش تنش، دوري از درد و در كل كسب لذت است. نهاد در عين حال غيرمنطقي و غيراخلاقي است. نهاد براي اين كه به لذت دست يابد از طريق فرآيند اوليه و با تشكيل فرآيند ذهني و تصاوير ذهني از اشياء واقعيِ خارجي، به ارضا نيازها ميپردازد. نهاد عمدتا ناهشيار است.
من با دنياي بيروني و واقعيت تماس دارد. من حاكم بر شخصيت است و از طريق كنترل و نظم دادن به آن عمل ميكند. من براساس اصل واقعيت عمل ميكند. تفكر منطقي را انجام ميدهد و از ارضاي غرايز نهاد تا زمان رسيدن به واقعيت جلوگيري ميكند و اعمال را براي ارضا نيازها، برنامهريزي ميكند. من به عنوان جايگاه منطق و عقل، تكانههاي نهاد را بررسي و كنترل كرده و به نوعي بين خواستههاي نهاد، فرامن و دنياي واقعي سازگاري ايجاد ميكند. من تصورات ذهني را از واقعيتهاي دنياي بيرون متمايز ميسازد.
فرامن بيانگر ارزشهاي اخلاقي است و عمدتا با اين موضوع سر و كار دارد كه آيا عملي خوب است يا بد؟ درست است يا نادرست؟ فرامن به جاي واقعيت، بيانگر حالت آرماني است و براي رسيدن به كمال تلاش ميكند. فرامن بيانگر ارزشها و آرمانهاي سنتي است كه از والدين به فرد منتقل ميشود و وظيفه آن جلوگيري از تكانههاي نهاد، قانع كردن من به جايگزين كردن اهداف اخلاقي به جاي اهداف واقعبينانه و تلاش براي كمال است.
مفاهيم ناهشيار و سطوح هشيار يكي ديگر از مهمترين مفاهيمي هستند كه فرويد براي آگاهي از رفتار و شخصيت ارائه داده است. ناهشيار را بايد از طريق رفتار استنباط و بررسي كرد. از نظر فرويد، هشياري لايه نازك ذهن است و آن را به قسمت اعظم كوه، كه زير آب پنهان است تشبيه كرده است. بنابراين بخش اعظم ذهن زير سطح آگاهي ما قرار دارد. ناهشيار شامل تمام تجربيات، خاطرات و اميال سركوب شده است.
اغلب فعاليتهاي روانشناختي خارج از حيطه آگاهيما ميباشند. و روي همين اصل است كه هدف اصلي درمان، هشيار كردن انگيزههاي ناهشيار است. از نظر فرويد علت تمام رفتارهاي روان رنجور، فرآيندهاي ناهشيار هستند، براساس اين رويكرد، درمان، شامل برملا كردن نشانهها، معاني، علتها و تمام آن چيزي است كه سركوب شده و باعث شده عملكرد سالم دچار اختلال گردد. اما آن قسمت كه از آن به هشيار ياد ميكنيم در قسمت بالاي كوه يخي قرار دارد كه در ديد ما است و از آن آگاهي داريم. فرويد مفهوم نيمه هشيار را نيز مطرح كرد و بيان داشت نيمه هشيار شامل آن چيزهايي است كه در يك لحظه خاص نسبت به آن آگاهي نداريم، اما با تفكر و تعقل ميتوانيم به وجود، ماهيت و نقش آنها پي ببريم.
از ديد فرويد، اضطراب حالتي از تنش است كه ما را براي انجام دادن كاري با انگيزه ميكند. اضطراب از تعارض بين نهاد، من و فرامن ايجاد ميشود. و دعواي اين 3 بر سر كنترل انرژي رواني است. از ديد فرويد 3 نوع اضطراب وجود دارد:
اضطراب واقعي كه ترس ناشي از دنياي بيرون است و سطح آن با ميزان خطر واقعي متناسب است.
اضطراب روان رنجور، ترس از اين است كه مبادا غرايز از كنترل خارج شده و باعث شوند فرد كاري انجام دهد كه باعث تنبيه او شود. اين اضطراب در اثر تعارض بين نهاد و من ايجاد ميشود. و در نهايت اضطراب اخلاقي كه در اثر تعارض بين من و فرامن ايجاد ميگردد و آن ترس از وجدان است. وقتي فرد كاري برخلاف وجدان و اصول اخلاقي انجام ميدهد، احساس گناه ميكند. وقتي كه من نتواند با روشهاي منطقي اضطراب را كنترل كند، به روشهاي غيرمستقيم يعني مكانيزمهاي دفاعي روي ميآورد. در واقع مكانيزمهاي دفاعي، ابزارهاي من هستند براي دفاع از خودش در برابر اضطراب. دفاعهايي كه به كار گرفته ميشوند به سطح رشد و ميزان اضطراب فرد بستگي دارند. مكانيزمهاي دفاعي 2 ويژگي مهم دارند: 1) واقعيت را انكار يا تحريف ميكنند و 2) در سطح ناهشيار عمل ميكنند. عمده مكانيزمهاي دفاعي من شامل سركوبي (راندن بياراده چيزي از سطح هشياري به ناهشيار)، انكار (تحريف چيزي است كه فرد فكر ميكند آسيبزا يا تهديد كننده است)، واكنش وارونه (نشان دادن فعالانه تكانه مخالف با تكانهاي كه تهديد و اضطراب ايجاد كرده است)، فرافكني (نسبت دادن اميال و تكانههاي غيرقابل قبول به ديگران)، جابجايي (تخليه تكانهها از طريق جابهجا كردن آنها از موضوع تهديد كننده به هدف امنتر) دليلتراشي (توجيه كردن رفتارهاي خاص) والايش (منحرف كردن انرژي جنسي يا پرخاشگري به مجراهاي جامعهپسند و تحسينبرانگيز)، واپسروي (برگشت به مراحل قبلي رشد كه فرد در آن احساس امنيت ميكند)، درون فكني (نسبت دادن ارزشها و معيارهاي ديگران به خود) همانندسازي (همانند ساختن خود با اهداف، سازمان و افراد موفق براي احساس ارزشمندي) و جبران (پنهان كردن ضعفهاي درك شده با پرورش دادن صفات مثبت براي جبران ضعفها)، توصيف حداقل رشد رواني- جنسي از تولد تا بزرگسالي يكي ديگر از مفاهيمي است كه فرويد مطرح نموده است. فرويد از جنبه تكامل معتقد بود كه انسان از لحظه تولد، مسير تكاملي كه كم و بيش معيني را طي ميكند و از مراحل خاصي ميگذرد. اين مراحل براساس مناطق حساس جنسي در هر مرحله از زمان انجام گرفته است.
مرحله اول كه مرحله دهاني نام گرفته است از زمان تولد تا يكسالگي ميباشد. در اين مرحله تمركز بر روي خوردن و مكيدن است و لبها، دهان و گلو در آن نقش اصلي را بازي ميكند. فرويد باور داشت كه ارضا بيش از حد يا محروميت باعث تثبيت در اين مرحله شده و آمادگي را براي ايجاد شخصيتي با ويژگيهاي دوره دهاني فراهم ميكند. منش دهاني كه در اثر تثبيت در اين دوره شكل ميگيرد، ويژگيهايي را متجلي ميسازد كه مبتني بر تلاش فرد براي تحكيم وابستگي خود به ديگران و احساس ايمني است. مرحله مقعدي از 1 تا 3 سالگي رخ ميدهد. مقعد منبع اصلي لذت است. در اين مرحله كشف فرآيندهاي بدني مثل لمس كردن و بازي با مدفوع مهم ميشود. كودك كنترل مدفوع را ياد ميگيرد، تعارضات كودك با والدين بر سر آداب توالت رفتن در اين مرحله ميتواند خصوصيات شخصيتي خاصي را در دوران بزرگسالي براي آن فرد ايجاد ميكند مثل نظم افراطي يا بينظمي و خرابكاري. مرحله آلتي از 3 تا 6 سالگي است كه در اين مرحله محدوده آلت تناسلي، منبع اصلي تمركز انرژي است. كودك از طريق نوازش و دستكاري آلت تناسلي لذت ميبرد. تعارض اصلي در اين مرحله بر اميال ناهشيار زنا با محارم متمركز است كه كودك نسبت به والد جنس مخالف پيدا ميكند ولي چون اين اميال ماهيت تهديد كننده دارند، سركوب ميشوند. عقده اديپ و عقده الكترا در اثر سركوب اين اميال در اين مرحله پيدا ميشوند و فرد براي فرار از اضطراب از مكانيزم همانندسازي با والدين همجنس خود استفاده ميكند.
مرحله نهفتگي از 6 تا 12 سالگي است كه به نوعي مرحله ركود فعاليتهاي جنسي است و هيچ مكانيابي جديدي براي انرژي وجود ندارد. كودك در اين مرحله از حالت خود شيفتگي به تعاملات اجتماعي بيشتر حركت ميكند. در اين مرحله آنچه كه از آن به عنوان جامعهپذيري ياد ميكنيم رخ ميدهد، به گونهاي كه كودك به ديگران روي آورده و با آنها ارتباط برقرار ميكند.
مرحله تناسلي از 12 تا 18سالگي اتفاق ميافتد. اين مرحله با بلوغ شروع ميشود و با كهولت ادامه مييابد. در اين مرحله عشقورزي و ابراز علاقه به ديگران اتفاق ميافتد و به تدريج دگر جنسخواهي و نيز توانايي برقراري ارتباط با همجنسان، پرداختن به هنر و ورزش و آماده شدن براي تعقل و احساس مسووليت باعث ميشود كه انرژي رواني به شيوهاي مناسب صرف شود(باکلی، 2003، فورلانگ، 2005، جوانیدیس، 2006، مک ویلیامز، 2004).
رويكرد درماني
هدف اصلي در رويكرد روانكاوي عبارت است از هشيار كردن ناهشيار و تقويت من به گونهاي كه رفتار بيشتر بر پايه واقعيت و كمتر بر مبناي تمايلات غريزي يا احساس گناه غيرمنطقي باشد و بنابراين ساختار شخصيت به شكل يكپارچه در آمده و مراجع كنترل انرژي زندگي خود را در دست گيرد. به علاوه قدرت من در انعطافپذيري به مكانيزمهاي دفاعي نيز افزايش يافته و اين مساله باعث تعديل نيرو و انرژي رواني ميگردد.
درمان روانكاوي به سمت افزايش بينش گرايش دارد، بنابراين لازم است كه هم به لحاظ عقلاني فرد آگاهي خود را ارتقاء دهد و هم ضروري است كه احساسات و خاطرات مربوط به خودشناسي تجربه گردد.
از نظر فرويد فرآيند درمان شامل 3 مرحله است: مرحله تشخيص موقعيت كه در آن، درمانگر تلاش ميكند، از طريق ايجاد محيطي امن و صميمي يك ارتباط خوب با مراجع برقرار كرده و از اين طريق تعارض وي را شناسايي كند، مرحله دوم نوروز انتقالي ناميده ميشود كه در آن تلاش ميشود مراجع اميال سركوب شده خود را در ارتباط با اشخاص معنادار خود در گذشته به ياد آورد. در اين مرحله ممكن است پديده انتقال يا انتقال متقابل صورت گيرد كه بايد به دقت تحليل شود و مرحله پاياني كه در آن مراجع به تعارضات خود پي برده و آنها را به شيوهاي موثر حل ميكند. در اين مرحله مراجع از قيد تعارضات دروني و اضطراب رهايي يافته و ميتواند راه خود را پيدا كند. براي اين منظور و انجام بهتر درمان، تكنيكهاي درماني مختلفي در روانكاوي مورد استفاده قرار ميگيرد تا اهداف درماني يعني بالا بردن آگاهي و پرورش دادن بينش نسبت به رفتار درمانجو اتفاق افتد. تداعي آزاد تكنيكي است كه در آن از مراجع خواسته ميشود تا آنچه را كه به ذهن هشيارش ميآيد، بيان كند، صرف نظر از اينكه ممكن است چقدر دردناك غيرمنطقي و يا نامربوط باشد. لازمست درمانگر از هرگونه قضاوت و انتقاد نسبت به گفتار مراجع بپرهيزد تا باعث ايجاد مقاومت نگردد.
تحليل انتقال روشي است كه به درمانجويان اين امكان را ميدهد كه از تاثير گذشته بر عملكرد فعلي خودآگاه شوند. تعبير روابط انتقالي كمك ميكند تا مراجعين نسبت به تعارضات گذشته كه اضطراب ايجاد كردهاند، آگاه شوند. انتقال زماني رخ ميدهد كه مراجع عواطف و احساسات خود نسبت به والدين و يا افراد مهم زندگي را به درمانگر نسبت ميدهد.
تحليل رويا روشي مهمي براي فاش كردن عناصر ناهشيار و بينش دادن به مراجع است تا به حل مشكلات بپردازد. فرويد روياها را شاهراهي نسبت به ناهشيار ميداند زيرا معتقد است كه اميال، نيازها و ترسهاي فرد در روياها ابراز ميشوند.
مقاومت در درمان،به معناي اكراه درمانجو از به آگاهي آوردن مواد ناهشيار و سركوب شده است. به عبارت ديگر هر چيزي كه جلوي پيشروي درمان را بگيرد و مانع از آن شود كه درمانجو مواد ناهشيار را بازگو كند. هدف از مقاومت، ايجاد مزاحمت در فرآيند درمان، وقفه و شكست درمان و جلوگيري از هرگونه تغيير است. اين مقاومت گاها به شكل مستقيم بروز ميكند، يعني مراجع از عمل خود آگاهي دارد مثلا دير حاضر شدن در جلسه درمان. ولي گاهي اين مقاومت به شكل غيرمستقيم كه درمانجو نيز از آن آگاهي ندارد رخ ميدهد و مراجع متوجه جنبه مقاومتي رفتار خود نيست كه عمدتا شامل عادات و رفتارهاي دفاعي مراجع است. بنابراين حل و فصل اين مقاومتها پيچيدهتر از مقاومتهاي مستقيم است.
تعبير و تفسير به اين صورت انجام ميشود كه روانكاو معناي رفتار را كه روياها، تداعي آزاد، مقاومت و خود رابطه درماني نشان داده است به درمانجو بيان كند. هدف از تعبير و تفسير اين است كه من قادر شود تا به فرآيند هشيار كردن مواد و عناصر ناهشيار شتاب بيشتري دهد. روانكاو بايد موادي را تعبير كند كه درمانجو هنوز خودش به آنها پي نبرده است ولي قادر است آنها را تحمل كرده بپذيرد.
فرآيند روانكاوي بر حفظ كردن چارچوب خاصي كه هدف از آن، رسيدن به اهداف اين نوع درمان است، تاكيد ميورزد. حفظ چارچوب تحليل به كل عواملي اشاره دارد كه مربوط به روش و سبك كار، نظم و تداوم جلسات، شروع و خاتمه به موقع جلسات(باکلی، 2003، فورلانگ، 2005، جوانیدیس، 2006، مک ویلیامز، 2004).