رويكردهاي روانپويشي:
ديدگاه روانپويشي كه منبعث از الگوي روانكاوي فرويد است، تعامل نيروهاي متضاد درون انسان را مبناي انگيزهها، تعارضات، و سرچشمه اضطراب و ناراحتي آدمي ميداند. روانكاوي در عين توجهي كه ظاهرا به رشد شخصيت بيمار دارد، عميقا به تعامل فرد و خانوادهاش اهميت ميدهد. با اين حال فرويد بر درمان متمركز بر فرد تاكيد داشت و حضور اعضاي خانواده را مانعي بر سر مداخلات روانكاوي ميدانست. فرويد در ابتداي كار خويش، تحليل و رفع روانرنجوري انتقالي بيمار را، موثرترين روش براي حذف دردهاي روانرنجور ميدانسته و بر آن تكيه ميكرد.
به دنبال ديدگاه و روشهاي درمان روانكاوي كلاسيك فرويد، نوعي رواندرماني با گرايش روانكاوي ظاهر شد كه تقريبا از طول مدت كمتري برخوردار بود و از لحاظ شيوه و روش شناسي انعطافپذيري بيشتري داشت. تحليلگران معاصر به جاي تلاش براي حل روانرنجوري انتقالي كه قسمت عمدهاي از روانكاوي كلاسيك به شمار ميآيد، سعي ميكنند يك پيوند و اتحاد درماني با بيمار برقرار ميسازند، با اين اميد كه دفاعهاي بيروني را كاهش دهند و از اين راه آن دسته از تعارضهاي دروني را كه زيربناي تعامل روانرنجور به شمار ميآيند، بيشتر قابل دسترسي كنند.
متفكران اخير روانكاوي سعه صدر بيشتري در خصوص اين عقيده دارند كه هر دو نيروي درون رواني و بين فردي، به گونهاي متقابل و دو سويه عمل ميكنند. بسياري از خانواده درمانگران پيشگام مانند آكرمن، بوون، ليدز، وين، جكسون، مينوچين و بوزورمني- نگي آموزش روانكاوي ديده بودند و هنگامي كه انديشه سيستمي را كشف كردند، آراي روانكاوي را به صورت عقايدي كهنه و منسوخ كه آسيبهاي افراد بزرگسال را مستقيما و به گونهاي خطي با تعارضات رشدي دوران كودكي پيوند ميداد، كنار گذاشتند. درمانگرهاي طرفدار روانكاوي مايلند كماكان به تعامل خانوادگي توجه كنند، ليكن فرديت اشخاص حاضر در آن تعاملها را از دست ندهند.
ديدگاه معاصر روانپويشي در حوزه خانواده به دنبال كشف نحوه پيوند متقابل زندگي دروني و تعارضهاي درون رواني اعضاي خانواده با يكديگر و چگونگي تاثير اين امور در اختلال رواني اعضاي خانواده است. چنين تلاشهايي عمدتا تحت تاثير نظريه روابط فردي بوده است. يعني نوعي از درمان روانپويشي كه سعي داشت نظريهها و روشهاي درماني درون رواني و بين فردي را با يكديگر آشتي دهد. در خانواده درماني متكي بر روابط فردي، نيروهاي متعامل درون فردي و بين فردي در طي فرايند درمان مورد بررسي قرار ميگيرند.
هر كدام از رويكردهاي مختلف خانواده درماني كه ديدگاه روانپويشي را منعكس ميكنند، به طور همزمان در پي شناخت و مداخله در دو سطح از پديدههاي رواني هستند: اولي شامل انگيزهها، تخيلات، تعارضهاي ناهوشيار و خاطرات واپس رونده هر عضو است و دومي، دنياي پيچيده تر تعامل خانوادگي و پويههاي خانواده را دربرميگيرد(بارکر، ترجمه زهره و محسن دهقان، 1375، گلدنبرگ و گلنبرگ، ترجمه براواتی و همکاران، 1388، گلادینگ، ترجمه بهرامی و همکاران، 1386، مینوچین و فیشمن، ترجمه بهاری و سیا، 1384) ..