پيشرفتهاي روانكاوي پس از فرويد:
نظريه روانكاوي در حال حاضر همچنان به پيشرفت خود ادامه ميدهد. فرويد روي تعارضهاي درون رواني مربوط به ارضاي نيازهاي اساسي تاكيد كرد. اما نوفرويديهاي از اين موضع سنتي دور شدند و با وارد كردن، عوامل تاثيرگذار فرهنگي و اجتماعي بر شخصيت، به رشد و گسترش روانكاوي كمك كردند. بعدها اريكسون بر مراحل رشد رواني- اجتماعي تاكيد كرد. اما فرويد با شناسايي مكانيزمهاي دفاعي، به روانشناسي شخصيت كمك بزرگي كرد. رويكردهاي بعدي اغلب بر نظريههايي نظير روابط شي، روانشناسي خود در روانكاوي ارتباطي، طبقهبندي شدهاند. نظريه روابط شي نوعي درمان تحليلي است كه بر روي همانندسازيهاي ناهشيار و دروني كردن اشياي بيروني تمركز دارد. روابط شي، روابط ميان فردي هستند كه به صورت درون رواني، بازنمايي شدهاند. فرويد اصطلاح شي را براي اشاره به چيزي به كار برد كه نيازي را ارضا ميكند يا فردي كه هدف احساسها و يا سايقهاي شخصي است. اصطلاح شي را مترادف با ديگران در نظر گرفتند كه به فرد مهمي اشاره كند كه كودك و بعدها فرد بزرگسال به او دلبسته ميشد. نظريه روابط شي از روانكاوي سنتي فاصله گرفته و عقايد ديگري را مطرح ميكند. روانكاوي باليني در تلاش است تا نيروهاي ناهشيار را هشيار كرده و لذا تعارض ناهشيار را كاهش دهد. روانكاوان اين كار را از طريق فنون خاصي نظير تداعيآزاد و لغزشهاي كلامي انجام ميدهند. روانشناسي خود از تحقيقات هيندكرمات، به وجود آمد. او بر اين موضوع تاكيد كرد كه چگونه از روابط ميان فردي براي پرورش دادن خود پنداره استفاده كنيم.
مهمترين تفاوت بين روانكاوي امروزي و كلاسيك، بازنگري در ماهيت رابطه تحليلي ميباشد. ميچل براي دستيابي به برداشتي جديد از رابطه تحليلي، نظريههاي رشد، دلبستگي، سيستمها و نظريه ميان فردي را در هم ادغام ميكند تا نشان دهد چگونه به دنبال دلبستگي به ديگران هستيم و مفهوم مدل ارتباطي را ايجاد كرد. مدل ارتباطي بر اين فرض استوار است كه درمان، فرآيندي تعاملي بين درمانجو و درمانگر است. روانكاوان ميان فردي معتقدند كه انتقال متقابل منابع اساسي را درباره شخصيت در اختيار مينهند. ميچل بعد فرهنگي را به موضوع روابط شي اضافه كرده و بيان ميدارد ويژگيهاي مراقبت كننده، بيانگر فرهنگي است كه فرد در آن زندگي ميكند و چون فرهنگهاي گوناگون به ارزشهاي متفاوتي اعتقاد دارند، واقعيتهاي رواني عيني نميتوانند وجود داشته باشند.
رويكردهاي امروزي به تحليل روابط، قدرت برابري را فرض نموده و فرآيند تحليل را به صورت كاوش متقابل دو ذهنيت توصيف ميكنند. روانكاوي امروزي، تحليل را كاوشي ميداند كه متناسب با روانكاو و مراجع بايد به شكل خلاقانه صورت گرفته و در عين حال فرهنگ و شرايط زماني و مكاني را نيز مدنظر قرار دهد(باکلی، 2003، فورلانگ، 2005، جوانیدیس، 2006، مک ویلیامز، 2004، سمپل و همکاران، 2005، سادوک ، سادوک و رویز، 2009).